ای معنی عشق !
ای یاد تو در خاطر من جاودانه ،
ای بی تو چشمم ، چشمه ی اشک شبانه
ای روشنایی ! ای چراغ زندگانی !
وقتی تو رفتی از مشرق لبها طلوع خنده ها رفت ،
از دست من وز دست ما آینده ها رفت .
وقتی تو رفتی مهتاب بام آسمان کمرنگ تر شد.
وقتی تو رفتی دنیا به چشمم از قفس هم تنگ تر شد .
وقتی تو رفتی اندوه شوق زندگی را از دلم برد .
وقتی تو رفتی برگ درختان زرد شد خورشید افسرد .
وقتی تو رفتی مرگ خندید ،
در جمع ما اندیشه های زیستن مرد .
از باد پرسیدم کجا رفت ؟
گفتا که : « من هم در پی آن رفته از دست
سرتاسر دنیا خزیدم
اندوه اندوه
او را ندیدم
از شب سراغت را گرفتم
شب گفت : افسوس !
او « ماه » من بود
من هم به امید طلوعش ماه ها تاریک ماندم
همراه مرغ حق به یادش نغمه خواندم
خود را به دریاها و صحراها کشاندم
با یاد او در هر قدم اشکی فشاندم
در دشتهای دور و ناپیدا دویدم
« او » را ندیدم
بر بام و روزن های عالم سر کشیدم
شب تا سحر سرتا سر دنیا دویدم
در لابلای برگ جنگل ها خزیدم
با جست و جوها
خستگی ها ، شب روی ها
او را ندیدم
از رعد پرسیدم نشانت
فریاد او در گنبد افلاک پیچید
چون مادران داغ دیده ناله سر کرد
با ابر گفتم قصه ات را
روی زمین را در غمت از گریه تر کرد
ای یاد تو در خاطر من جاودانه
ای بی تو من همسایه اشک شبانه
وقتی تو رفتی اندوه شوق زندگی را از دلم برد
وقتی تو رفتی برگ درختان زرد شد خورشید افسرد
وقتی تو رفتی مرگ خندید
در جمع ما انگیزه های زیستن مرد !!!